جملاتی با فعل abhacken 〈مجهول حالتی〉
نمونههایی برای استفاده از صرف فعل abhacken. اینها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرفشده، یک مثال جمله نمایش داده میشود. شکل فعل برجسته میشود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی abhacken به صورت تصادفی انتخاب میشود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثالها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگههای تمرین برای فعل abhacken در دسترس هستند.
زمان حال
-
گذشته ناقص
-
وجه التزامی I
-
حالت التبعیض دوم
-
امری
-
مصدر
-
Man wird mir den Kopf
abhacken
, wenn das so weitergeht.
They will chop off my head if this continues.
وجه وصفی
-
Er sprach
abgehackt
.
He spoke in a choppy manner.
-
Er hat zwei Scheite
abgehackt
.
He chopped two logs.
-
Den Dieben hat man die Hände
abgehackt
.
The thieves had their hands chopped off.
-
Sie haben die abgestorbenen Bäume
abgehackt
.
They have chopped down the dead trees.
جدول افعال قوانین
- چگونه abhacken را در زمان حال صرف میکنید؟
- چگونه abhacken را در گذشته ناقص صرف میکنید؟
- چگونه abhacken را در امری صرف میکنید؟
- چگونه abhacken را در وجه التمنی I (Konjunktiv I) صرف میکنید؟
- چگونه abhacken را در وجه التمنی دوم (Konjunktiv II) صرف میکنید؟
- چگونه abhacken را در مصدر صرف میکنید؟
- چگونه abhacken را در وجه وصفی صرف میکنید؟
- افعال در زبان آلمانی چگونه صرف میشوند؟
زمان حال گذشته ناقص امری وجه التمنی اول وجه التمنی دوم مصدر وجه وصفی
وجه خبری
جملات نمونه در حالت اخباری مجهول حالتی برای فعل abhacken
وجه التمنی (سبژونکتیو)
کاربرد وجه التمنی مجهول حالتی برای فعل abhacken
وجه شرطی دوم (würde)
شکلهای جایگزین با "würde"
امری
جملات امری مجهول حالتی برای فعل abhacken
برگههای کاری
ترجمهها
ترجمههای abhacken آلمانی
-
abhacken
chop off, hack off, chop, chop up, hack down, hew off, lop, lop off
отрубать, отрубить, отсекать, откалывать, отсечь, отщеплять, скалывать, сколоть
cortar, separar
couper, abattre, découper
kesmek, budamak
cortar, decepar, separar
tagliare, abbattere, mozzare, recidere, troncare, staccare
tăia, decupa
letör, levág
odrąbać, odrąbywać, ścinać, odciąć
κόβω, αποκόπτω
afhakken, afsnijden
usekávat, usekávatknout, odříznout, useknout
hugga av, hacka av, avskära
hugge af, afskære
切り離す, 切断する
tallar, separar
hakata irti, hakata, katkaista
avskjære, hogge av
moztu
odseći
одделување
odrezati
odrezať
odseći
odrezati
відрубати, відокремити
откъсвам, отрязвам
адразаць
לגזום، לחתוך
فصل، قطع
قطع کردن
کاٹنا، کٹنا
abhacken in dict.cc
ترجمهها
همکاری کنید
به ما کمک کن و با افزودن ورودیهای جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی میتوانی از این وبسایت بدون تبلیغات استفاده کنی.
|
ورود |
معانی
معانی و مترادفهای abhackenقواعد صرف
قوانین دقیق برای صرف فعل