جملاتی با فعل beitreiben 〈مجهول فرایندی〉
نمونههایی برای استفاده از صرف فعل beitreiben. اینها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرفشده، یک مثال جمله نمایش داده میشود. شکل فعل برجسته میشود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی beitreiben به صورت تصادفی انتخاب میشود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثالها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگههای تمرین برای فعل beitreiben در دسترس هستند.
زمان حال
-
گذشته ناقص
-
وجه التزامی I
-
حالت التبعیض دوم
-
امری
-
مصدر
-
وجه وصفی
-
جدول افعال قوانین
- چگونه beitreiben را در زمان حال صرف میکنید؟
- چگونه beitreiben را در گذشته ناقص صرف میکنید؟
- چگونه beitreiben را در امری صرف میکنید؟
- چگونه beitreiben را در وجه التمنی I (Konjunktiv I) صرف میکنید؟
- چگونه beitreiben را در وجه التمنی دوم (Konjunktiv II) صرف میکنید؟
- چگونه beitreiben را در مصدر صرف میکنید؟
- چگونه beitreiben را در وجه وصفی صرف میکنید؟
- افعال در زبان آلمانی چگونه صرف میشوند؟
زمان حال گذشته ناقص امری وجه التمنی اول وجه التمنی دوم مصدر وجه وصفی
وجه خبری
جملات نمونه در حالت اخباری مجهول فرایندی برای فعل beitreiben
وجه التمنی (سبژونکتیو)
کاربرد وجه التمنی مجهول فرایندی برای فعل beitreiben
وجه شرطی دوم (würde)
شکلهای جایگزین با "würde"
امری
جملات امری مجهول فرایندی برای فعل beitreiben
برگههای کاری
ترجمهها
ترجمههای beitreiben آلمانی
-
beitreiben
collect, enforce payment
взыскание
cobrar, exigir
recouvrer, encaisser, percevoir, récupérer
zorla tahsil etmek
cobrar
riscuotere, incassare
recuperare, încasare
behajtás
ściągać, egzekwować, ściągnąć
εισπράττω
afdwingen, incasseren
vymáhat
driva in
inddrive, inddrivelse
強制的に徴収する
cobrar, exigir
perintä
inndrive
diru edo zorra behartu
naplatiti
изнудување
izterjati
vymáhať
naplatiti, pribaviti
prisilno naplatiti
вибивати, вимагати
взимане на дългове
вымусіць, забраць
menagih, menagih paksa
cưỡng chế thu nợ, thu nợ
majburan undirmoq, undirmoq
उगाहना, वसूलना
强制催收, 强制追讨
ทวงหนี้, บังคับชำระหนี้
강제징수하다, 추심하다
icra yolu ilə tutmaq
ვალის ამოღება
আদায় করা
përmbaroj
वसूल करणे
असुल्नु, वसुल्नु
వసూలు చేయు
piedzīt
வசூலிக்க
sissenõudma
բռնագանձել
tahsil kirin
לגבות
تحصيل
اجباراً جمعآوری کردن
جبری وصولی
beitreiben in dict.cc
ترجمهها
همکاری کنید
به ما کمک کن و با افزودن ورودیهای جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی میتوانی از این وبسایت بدون تبلیغات استفاده کنی.
|
ورود |
معانی
معانی و مترادفهای beitreiben- [Recht] zwangsweise Geld oder Schulden eintreiben, anschleppen, beibringen, herbeischaffen, vermitteln, beschaffen
معانی مترادفها
قواعد صرف
قوانین دقیق برای صرف فعل