جملاتی با فعل beitreiben ⟨مجهول فرایندی⟩

نمونه‌هایی برای استفاده از صرف فعل beitreiben. این‌ها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرف‌شده، یک مثال جمله نمایش داده می‌شود. شکل فعل برجسته می‌شود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی beitreiben به صورت تصادفی انتخاب می‌شود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثال‌ها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگه‌های تمرین برای فعل beitreiben در دسترس هستند.

وجه خبری

جملات نمونه در حالت اخباری مجهول فرایندی برای فعل beitreiben

وجه التمنی (سبژونکتیو)

کاربرد وجه التمنی مجهول فرایندی برای فعل beitreiben

وجه شرطی دوم (würde)

شکل‌های جایگزین با "würde"

امری

جملات امری مجهول فرایندی برای فعل beitreiben

ترجمه‌ها

ترجمه‌های beitreiben آلمانی


آلمانی beitreiben
انگلیسی collect, enforce payment
روسی взыскание
اسپانیایی cobrar, exigir
فرانسوی recouvrer, encaisser, percevoir, récupérer
ترکی zorla tahsil etmek
پرتغالی cobrar
ایتالیایی riscuotere, incassare
رومانی recuperare, încasare
مجاری behajtás
لهستانی ściągać, egzekwować, ściągnąć
یونانی εισπράττω
هلندی afdwingen, incasseren
چکی vymáhat
سوئدی driva in
دانمارکی inddrive, inddrivelse
ژاپنی 強制的に徴収する
کاتالان cobrar, exigir
فنلاندی perintä
نروژی inndrive
باسکی diru edo zorra behartu
صربی naplatiti
مقدونی изнудување
اسلوونیایی izterjati
اسلواکی vymáhať
بوسنیایی naplatiti, pribaviti
کرواتی prisilno naplatiti
اوکراینی вибивати, вимагати
بلغاری взимане на дългове
بلاروسی вымусіць, забраць
اندونزیایی menagih, menagih paksa
ویتنامی cưỡng chế thu nợ, thu nợ
ازبکی majburan undirmoq, undirmoq
هندی उगाहना, वसूलना
چینی 强制催收, 强制追讨
تایلندی ทวงหนี้, บังคับชำระหนี้
کره‌ای 강제징수하다, 추심하다
آذربایجانی icra yolu ilə tutmaq
گرجی ვალის ამოღება
بنگالی আদায় করা
آلبانیایی përmbaroj
مراتی वसूल करणे
نپالی असुल्नु, वसुल्नु
تلگو వసూలు చేయు
لتونیایی piedzīt
تامیلی வசூலிக்க
استونیایی sissenõudma
ارمنی բռնագանձել
کردی tahsil kirin
عبریלגבות
عربیتحصيل
فارسیاجباراً جمع‌آوری کردن
اردوجبری وصولی

beitreiben in dict.cc


ترجمه‌ها 

همکاری کنید


به ما کمک کن و با افزودن ورودی‌های جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی می‌توانی از این وب‌سایت بدون تبلیغات استفاده کنی.



ورود

همه قهرمانان 

معانی

معانی و مترادف‌های beitreiben

  • [Recht] zwangsweise Geld oder Schulden eintreiben, anschleppen, beibringen, herbeischaffen, vermitteln, beschaffen

beitreiben in openthesaurus.de

معانی  مترادف‌ها 

قواعد صرف

قوانین دقیق برای صرف فعل

نظرات



ورود

* برخی از مترادف‌ها از OpenThesaurus (openthesaurus.de) گرفته شده‌اند و ممکن است بعداً تغییر یافته باشند. آن‌ها تحت مجوز CC-BY-SA 4.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/4.0) به صورت رایگان در دسترس هستند: beitreiben