جملاتی با فعل zusammennähen
نمونههایی برای استفاده از صرف فعل zusammennähen. اینها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرفشده، یک مثال جمله نمایش داده میشود. شکل فعل برجسته میشود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی zusammennähen به صورت تصادفی انتخاب میشود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثالها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگههای تمرین برای فعل zusammennähen در دسترس هستند.
زمان حال
-
گذشته ناقص
-
وجه التزامی I
-
حالت التبعیض دوم
-
امری
-
مصدر
-
وجه وصفی
-
Er stand stumm vor dem Lehrer, so als wären ihm die Lippen
zusammengenäht
worden.
He stood silently in front of the teacher, as if his lips had been sewn together.
جدول افعال قوانین
- چگونه zusammennähen را در زمان حال صرف میکنید؟
- چگونه zusammennähen را در گذشته ناقص صرف میکنید؟
- چگونه zusammennähen را در امری صرف میکنید؟
- چگونه zusammennähen را در وجه التمنی I (Konjunktiv I) صرف میکنید؟
- چگونه zusammennähen را در وجه التمنی دوم (Konjunktiv II) صرف میکنید؟
- چگونه zusammennähen را در مصدر صرف میکنید؟
- چگونه zusammennähen را در وجه وصفی صرف میکنید؟
- افعال در زبان آلمانی چگونه صرف میشوند؟
زمان حال گذشته ناقص امری وجه التمنی اول وجه التمنی دوم مصدر وجه وصفی
وجه خبری
جملات نمونه در حالت اخباری معلوم برای فعل zusammennähen
وجه التمنی (سبژونکتیو)
کاربرد وجه التمنی معلوم برای فعل zusammennähen
وجه شرطی دوم (würde)
شکلهای جایگزین با "würde"
امری
جملات امری معلوم برای فعل zusammennähen
برگههای کاری
ترجمهها
ترجمههای zusammennähen آلمانی
-
zusammennähen
sew together, close, join, seam together, seam up, stitch together, stoat
сшивать, сшить, тачать
coser, coser a, suturar
coudre, assembler, suturer
birleştirmek, dikiş yapmak
costurar, costurar com, suturar
cucire insieme, aggiuntare
coase
összevarr
zszywać, zszyć
ραφή
samennaaien
sešít, sešít dohromady
sy ihop
sy sammen
縫い合わせる
cosir
ommella
sy sammen
lotu
spajati, šiti
зашивање
zašiti
zošiť
šiti
spojiti
зшивати
съединявам
зашываць
menjahit, menjahit jadi satu
khâu, khâu lại
bir-biriga tikmoq, tikmoq
जोड़कर सीना, सीना
缝合, 缝在一起
เย็บ, เย็บติดกัน
꿰매다
bir-birinə tikmək, tikmək
შეკერვა
সেলাই করা
qep, qep bashkë
एकत्र शिवणे, शिवणे
जोडेर सिउनु, सिउनु
కలిపి కుట్టడం, కుట్టడం
sašūt
ஒன்றுசேர்த்து தைக்க, தைக்க
kokku õmblema
կարել, միմյանց կարել
derzî kirin, hev derzî kirin
לתפור
خياطة
دوختن
بُنائی کرنا، سلائی کرنا
zusammennähen in dict.cc
ترجمهها
همکاری کنید
به ما کمک کن و با افزودن ورودیهای جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی میتوانی از این وبسایت بدون تبلیغات استفاده کنی.
|
ورود |
معانی
معانی و مترادفهای zusammennähenقواعد صرف
قوانین دقیق برای صرف فعل