جملاتی با فعل stecken (regelm) (ist) ⟨مجهول حالتی⟩ ⟨جمله وابسته⟩

نمونه‌هایی برای استفاده از صرف فعل stecken. این‌ها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرف‌شده، یک مثال جمله نمایش داده می‌شود. شکل فعل برجسته می‌شود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی stecken (regelm) (ist) به صورت تصادفی انتخاب می‌شود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثال‌ها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگه‌های تمرین برای فعل stecken در دسترس هستند.

haben, منظم
gesteckt sein
sein⁹, منظم
gesteckt sein
haben, نامنظم
gesteckt sein
sein⁹, نامنظم
gesteckt sein
اسم
Stecken, der

وجه خبری

جملات نمونه در حالت اخباری مجهول حالتی برای فعل stecken (regelm) (ist)

وجه التمنی (سبژونکتیو)

کاربرد وجه التمنی مجهول حالتی برای فعل stecken (regelm) (ist)

وجه شرطی دوم (würde)

شکل‌های جایگزین با "würde"

امری

جملات امری مجهول حالتی برای فعل stecken (regelm) (ist)

ترجمه‌ها

ترجمه‌های stecken (regelm) (ist) آلمانی


آلمانی stecken (regelm) (ist)
انگلیسی inserted, jammed, stick, stuck
روسی вклеен, вставлен, зажат
اسپانیایی clavar, insertar, introducir, meter
فرانسوی coincer, enfoncer, insérer
ترکی koymak, sokmak, sokulu durmak, sıkıştırmak, takmak, yerleştirmek
پرتغالی enfiar, inserir, prender
ایتالیایی incastrare, infilare, inserire
رومانی fi prins, fi înfipt
مجاری (bele)tűz, bedugni, belefúródik, belemélyed, berakni, beszorulni, fúródik, mélyed
لهستانی wsadzić, wtykać, włożyć
یونانی βυθισμένος, κολλημένος
هلندی invoegen, steken, vastzitten
چکی vložení, zaseknutí, zasunutí
سوئدی sticka, sätta
دانمارکی indsætte, klemme, stikke
ژاپنی 固定する, 押し込む, 挿入する
کاتالان clavar, encastar, inserir
فنلاندی laittaa, pistää, työntää
نروژی sette, steke
باسکی sartu, txertatu
صربی staviti, ubaciti, zabiti
مقدونی вметнат, вметнато
اسلوونیایی pritisniti, vstaviti
اسلواکی vložení, zaseknutie
بوسنیایی staviti, ubaciti
کرواتی ubaciti, utisnuti, zabiti
اوکراینی вставлений, закріплений, міститися
بلغاری вкаран, вмъкнат, забит
بلاروسی застрявшы, уведзены
اندونزیایی terjepit
ویتنامی bị kẹt
ازبکی tiqilib qolmoq
هندی फँसना
چینی 卡住
تایلندی ติด
کره‌ای 끼이다
آذربایجانی sıkışmaq
گرجی დაკეტილი
بنگالی আটকে থাকা
آلبانیایی ngjitur
مراتی अडकणे
نپالی अटक्नु
تلگو పట్టుకుపోవడం
لتونیایی iesprūst
تامیلی சிக்கி இருக்கிறது
استونیایی kinni jääma
ارمنی սեղմված լինել
کردی têk bûn
عبریמוחדר، תקוע
عربیأدخل، أُدْخِلَ، دَخَلَ، مَكْبُوت
فارسیفرو رفتن، فشرده، چسبیده
اردوپھنسنا، ڈالنا

stecken (regelm) (ist) in dict.cc


ترجمه‌ها 

همکاری کنید


به ما کمک کن و با افزودن ورودی‌های جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی می‌توانی از این وب‌سایت بدون تبلیغات استفاده کنی.



ورود

همه قهرمانان 

معانی

معانی و مترادف‌های stecken (regelm) (ist)

  • etwas in etwas anderes hineindrücken oder einfügen
  • in etwas hineingedrückt oder eingefügt sein, festgeklemmt sein
  • jemandem etwas mitteilen
  • mit etwas aufhören
  • hineinstecken, aufstecken, anhängen, enthüllen, anlegen, (das) Handtuch schmeißen

stecken (regelm) (ist) in openthesaurus.de

معانی  مترادف‌ها 

قواعد صرف

قوانین دقیق برای صرف فعل

نظرات



ورود

⁹ جنوب آلمان ⁶ فقط در کاربرد رسمی یا ادبی

* تعاریف تا حدی از ویکی‌واژه (de.wiktionary.org) گرفته شده‌اند و ممکن است بعداً تغییر کرده باشند. آن‌ها تحت مجوز CC-BY-SA 3.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/3.0) به صورت رایگان در دسترس هستند: 70793, 70793, 70793, 70793

* برخی از مترادف‌ها از OpenThesaurus (openthesaurus.de) گرفته شده‌اند و ممکن است بعداً تغییر یافته باشند. آن‌ها تحت مجوز CC-BY-SA 4.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/4.0) به صورت رایگان در دسترس هستند: stecken