جملاتی با فعل sprudeln (hat) 〈مجهول حالتی〉 〈جمله وابسته〉
نمونههایی برای استفاده از صرف فعل sprudeln. اینها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرفشده، یک مثال جمله نمایش داده میشود. شکل فعل برجسته میشود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی sprudeln (hat) به صورت تصادفی انتخاب میشود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثالها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگههای تمرین برای فعل sprudeln در دسترس هستند.
زمان حال
-
گذشته ناقص
-
وجه التزامی I
-
حالت التبعیض دوم
-
امری
-
مصدر
-
وجه وصفی
-
Im Glas hatte schon der Champagner
gesprudelt
, als der Redner noch einmal um Gehör bat.
The champagne had already been bubbling in the glass when the speaker asked for attention once more.
جدول افعال قوانین
- چگونه sprudeln را در زمان حال صرف میکنید؟
- چگونه sprudeln را در گذشته ناقص صرف میکنید؟
- چگونه sprudeln را در امری صرف میکنید؟
- چگونه sprudeln را در وجه التمنی I (Konjunktiv I) صرف میکنید؟
- چگونه sprudeln را در وجه التمنی دوم (Konjunktiv II) صرف میکنید؟
- چگونه sprudeln را در مصدر صرف میکنید؟
- چگونه sprudeln را در وجه وصفی صرف میکنید؟
- افعال در زبان آلمانی چگونه صرف میشوند؟
زمان حال گذشته ناقص امری وجه التمنی اول وجه التمنی دوم مصدر وجه وصفی
وجه خبری
جملات نمونه در حالت اخباری مجهول حالتی برای فعل sprudeln (hat)
وجه التمنی (سبژونکتیو)
کاربرد وجه التمنی مجهول حالتی برای فعل sprudeln (hat)
وجه شرطی دوم (würde)
شکلهای جایگزین با "würde"
امری
جملات امری مجهول حالتی برای فعل sprudeln (hat)
برگههای کاری
ترجمهها
ترجمههای sprudeln (hat) آلمانی
-
sprudeln (hat)
bubble, effervesce, fizz, form bubbles, gush
бурлить, бить, бить ключом, вскипать, вскипеть, вспениваться, вспениться, вытекать
borbollar, borbollear, borbotear, bullir, burbujear, hervir, manar
bouillonner, pétiller
borbulhar, burburejar
bollire, spumeggiare, traboccare di
tryskać, kipieć, musować, pienić się, zakipieć, zapienić się
sprudeln (hat) in dict.cc
ترجمهها
همکاری کنید
به ما کمک کن و با افزودن ورودیهای جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی میتوانی از این وبسایت بدون تبلیغات استفاده کنی.
|
ورود |
معانی
معانی و مترادفهای sprudeln (hat)- mit etwas Druck und ungerichtet entweichen
- [Grundlagen]
- blubbern, zischen, brizzeln (Kurzschluss), zischeln, spritzeln
معانی مترادفها
قواعد صرف
قوانین دقیق برای صرف فعل