جملاتی با فعل aufsatteln ⟨مجهول حالتی⟩

نمونه‌هایی برای استفاده از صرف فعل aufsatteln. این‌ها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرف‌شده، یک مثال جمله نمایش داده می‌شود. شکل فعل برجسته می‌شود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی aufsatteln به صورت تصادفی انتخاب می‌شود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثال‌ها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگه‌های تمرین برای فعل aufsatteln در دسترس هستند.

وجه خبری

جملات نمونه در حالت اخباری مجهول حالتی برای فعل aufsatteln

وجه التمنی (سبژونکتیو)

کاربرد وجه التمنی مجهول حالتی برای فعل aufsatteln

وجه شرطی دوم (würde)

شکل‌های جایگزین با "würde"

امری

جملات امری مجهول حالتی برای فعل aufsatteln

ترجمه‌ها

ترجمه‌های aufsatteln آلمانی


آلمانی aufsatteln
انگلیسی saddle up, hitch, mount, saddle (up)
روسی навьючивать, навьючить, нагружать, нагрузить, оседлать, прицепить, прицеплять, сцепить
اسپانیایی ensillar, montar, sillar
فرانسوی selle
ترکی sırtlamak, yüklemek
پرتغالی selação
ایتالیایی agganciare, sella, sellare
رومانی așeza
مجاری nyereg
لهستانی założyć siodło
یونانی φορτώνομαι
هلندی opzadelen
چکی nasednout
سوئدی sadel på
دانمارکی sætte på
ژاپنی 鞍を置く
کاتالان muntar, saltar
فنلاندی satuloida
نروژی saddle pålegge
باسکی sateldu
صربی postaviti
مقدونی наметка
اسلوونیایی naložiti sedlo
اسلواکی nasadiť
بوسنیایی saddle
کرواتی saddle
اوکراینی осідлати
بلغاری оседлавам
بلاروسی насядаць
اندونزیایی pasang pelana
ویتنامی cài yên ngựa
ازبکی egarlamoq
هندی काठी कसना, काठी लगाना
چینی 给马装鞍
تایلندی ใส่อานม้า
کره‌ای 안장하다
آذربایجانی yəhərləmək
گرجی აკაზმვა
بنگالی জিন পরানো, জিন লাগানো
آلبانیایی shaloj
مراتی जीन घालणे
نپالی जिन कस्नु, जिन हाल्नु
تلگو జీను కట్టడం, జీను వేయడం
لتونیایی uzsiet zirgu
تامیلی ஜீன் போடுதல்
استونیایی sadulata
ارمنی թամբել
کردی zîn kirin
عبریלשים רסן
عربیركوب
فارسیسوار کردن
اردوسوار کرنا

aufsatteln in dict.cc


ترجمه‌ها 

همکاری کنید


به ما کمک کن و با افزودن ورودی‌های جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی می‌توانی از این وب‌سایت بدون تبلیغات استفاده کنی.



ورود

همه قهرمانان 

معانی

معانی و مترادف‌های aufsatteln

  • Sattel auflegen
  • abhangen (von), gründen (auf), (sich) speisen, fußen (auf), basieren (auf), beruhen (auf)

aufsatteln in openthesaurus.de

معانی  مترادف‌ها 

قواعد صرف

قوانین دقیق برای صرف فعل

نظرات



ورود

* برخی از مترادف‌ها از OpenThesaurus (openthesaurus.de) گرفته شده‌اند و ممکن است بعداً تغییر یافته باشند. آن‌ها تحت مجوز CC-BY-SA 4.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/4.0) به صورت رایگان در دسترس هستند: aufsatteln