جملاتی با فعل widerschallen

نمونه‌هایی برای استفاده از صرف فعل widerschallen. این‌ها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرف‌شده، یک مثال جمله نمایش داده می‌شود. شکل فعل برجسته می‌شود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی widerschallen به صورت تصادفی انتخاب می‌شود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثال‌ها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگه‌های تمرین برای فعل widerschallen در دسترس هستند.

وجه خبری

جملات نمونه در حالت اخباری معلوم برای فعل widerschallen

وجه التمنی (سبژونکتیو)

کاربرد وجه التمنی معلوم برای فعل widerschallen

وجه شرطی دوم (würde)

شکل‌های جایگزین با "würde"

امری

جملات امری معلوم برای فعل widerschallen

ترجمه‌ها

ترجمه‌های widerschallen آلمانی


آلمانی widerschallen
انگلیسی echo
روسی отголосок, откликаться
اسپانیایی eco, resonar
فرانسوی retentir, résonner
ترکی yankılan, yankılan ses
پرتغالی eco, ecoar, ressonar
ایتالیایی eco, risuonare
رومانی ecou
مجاری visszhangzik
لهستانی echo, odbijać się
یونانی αντηχώ, ηχώ
هلندی echoën, terugklinken, weergalmen, weerkaatsen
چکی ozvěna
سوئدی ekon
دانمارکی ekko, genlyde
ژاپنی エコー, 反響する, 響く
کاتالان resonar, reverberar
فنلاندی kaikua, kaiku
نروژی ekko
باسکی ekoiztu, isiltzea
صربی odjek, odjekivati, odjeknuti
مقدونی одекнување, одекување
اسلوونیایی odmevati, odzvanjati
اسلواکی ozvena, odzvuk
بوسنیایی odjek, odjekivati, odjeknuti
کرواتی odjekivati, odjeknuti
اوکراینی відлуння
بلغاری отеквам, отразявам, отразявам се
بلاروسی аддавацца, адклікацца, адлюстравацца
اندونزیایی bergaung, bergema, menggema
ویتنامی vang, vang lên, vọng lại
ازبکی aks-sado bermoq, jaranglamoq, qaytalanmoq
هندی प्रतिध्वनित होना, गूँजना, गूंजना
چینی 回响, 回荡
تایلندی ก้อง, ก้องกังวาน, สะท้อน
کره‌ای 메아리치다, 울려 퍼지다
آذربایجانی yankılanmaq, əks-səda vermək
گرجی აჟღერდება, გაჟღერება, იგუგუნებს
بنگالی গুঞ্জিত হওয়া, প্রতিধ্বনিত হওয়া
آلبانیایی jehoj, ushtoj
مراتی प्रतिध्वनित होणे, गूंजणे, घुमणे
نپالی गुँजना, गुञ्जिनु, प्रतिध्वनित हुनु
تلگو ప్రతిధ్వనించు, నినదించు
لتونیایی atskanēt
تامیلی எதிரொலிக்க, முழங்க
استونیایی kajama
ارمنی արձագանքել, հնչել
کردی deng vegerîn
عبریהד، הדהוד
عربیتردد، صدى
فارسیبازتاب
اردوبازگشت، گونجنا

widerschallen in dict.cc


ترجمه‌ها 

همکاری کنید


به ما کمک کن و با افزودن ورودی‌های جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی می‌توانی از این وب‌سایت بدون تبلیغات استفاده کنی.



ورود

همه قهرمانان 

معانی

معانی و مترادف‌های widerschallen

  • als Echo zurückkommen (erschallen), echoen, widerhallen, widerklingen, zurückkommen, zurückschallen
  • vom zurückgeworfenen Klang einer Tonfolge, z. B. von Musik oder einem Schrei, erfüllt sein

widerschallen in openthesaurus.de

معانی  مترادف‌ها 

قواعد صرف

قوانین دقیق برای صرف فعل

نظرات



ورود

* تعاریف تا حدی از ویکی‌واژه (de.wiktionary.org) گرفته شده‌اند و ممکن است بعداً تغییر کرده باشند. آن‌ها تحت مجوز CC-BY-SA 3.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/3.0) به صورت رایگان در دسترس هستند: 769027, 769027