جملاتی با فعل widerschallen
نمونههایی برای استفاده از صرف فعل widerschallen. اینها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرفشده، یک مثال جمله نمایش داده میشود. شکل فعل برجسته میشود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی widerschallen به صورت تصادفی انتخاب میشود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثالها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگههای تمرین برای فعل widerschallen در دسترس هستند.
زمان حال
-
گذشته ناقص
-
وجه التزامی I
-
حالت التبعیض دوم
-
امری
-
مصدر
-
وجه وصفی
-
جدول افعال قوانین
- چگونه widerschallen را در زمان حال صرف میکنید؟
- چگونه widerschallen را در گذشته ناقص صرف میکنید؟
- چگونه widerschallen را در امری صرف میکنید؟
- چگونه widerschallen را در وجه التمنی I (Konjunktiv I) صرف میکنید؟
- چگونه widerschallen را در وجه التمنی دوم (Konjunktiv II) صرف میکنید؟
- چگونه widerschallen را در مصدر صرف میکنید؟
- چگونه widerschallen را در وجه وصفی صرف میکنید؟
- افعال در زبان آلمانی چگونه صرف میشوند؟
زمان حال گذشته ناقص امری وجه التمنی اول وجه التمنی دوم مصدر وجه وصفی
وجه خبری
جملات نمونه در حالت اخباری معلوم برای فعل widerschallen
وجه التمنی (سبژونکتیو)
کاربرد وجه التمنی معلوم برای فعل widerschallen
وجه شرطی دوم (würde)
شکلهای جایگزین با "würde"
امری
جملات امری معلوم برای فعل widerschallen
برگههای کاری
ترجمهها
ترجمههای widerschallen آلمانی
-
widerschallen
echo
отголосок, откликаться
eco, resonar
retentir, résonner
yankılan, yankılan ses
eco, ecoar, ressonar
eco, risuonare
ecou
visszhangzik
echo, odbijać się
αντηχώ, ηχώ
echoën, terugklinken, weergalmen, weerkaatsen
ozvěna
ekon
ekko, genlyde
エコー, 反響する, 響く
resonar, reverberar
kaikua, kaiku
ekko
ekoiztu, isiltzea
odjek, odjekivati, odjeknuti
одекнување, одекување
odmevati, odzvanjati
ozvena, odzvuk
odjek, odjekivati, odjeknuti
odjekivati, odjeknuti
відлуння
отеквам, отразявам, отразявам се
аддавацца, адклікацца, адлюстравацца
bergaung, bergema, menggema
vang, vang lên, vọng lại
aks-sado bermoq, jaranglamoq, qaytalanmoq
प्रतिध्वनित होना, गूँजना, गूंजना
回响, 回荡
ก้อง, ก้องกังวาน, สะท้อน
메아리치다, 울려 퍼지다
yankılanmaq, əks-səda vermək
აჟღერდება, გაჟღერება, იგუგუნებს
গুঞ্জিত হওয়া, প্রতিধ্বনিত হওয়া
jehoj, ushtoj
प्रतिध्वनित होणे, गूंजणे, घुमणे
गुँजना, गुञ्जिनु, प्रतिध्वनित हुनु
ప్రతిధ్వనించు, నినదించు
atskanēt
எதிரொலிக்க, முழங்க
kajama
արձագանքել, հնչել
deng vegerîn
הד، הדהוד
تردد، صدى
بازتاب
بازگشت، گونجنا
widerschallen in dict.cc
ترجمهها
همکاری کنید
به ما کمک کن و با افزودن ورودیهای جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی میتوانی از این وبسایت بدون تبلیغات استفاده کنی.
|
ورود |
معانی
معانی و مترادفهای widerschallen- als Echo zurückkommen (erschallen), echoen, widerhallen, widerklingen, zurückkommen, zurückschallen
- vom zurückgeworfenen Klang einer Tonfolge, z. B. von Musik oder einem Schrei, erfüllt sein
معانی مترادفها
قواعد صرف
قوانین دقیق برای صرف فعل