جملاتی با فعل zerbröseln (hat) 〈مجهول فرایندی〉
نمونههایی برای استفاده از صرف فعل zerbröseln. اینها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرفشده، یک مثال جمله نمایش داده میشود. شکل فعل برجسته میشود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی zerbröseln (hat) به صورت تصادفی انتخاب میشود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثالها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگههای تمرین برای فعل zerbröseln در دسترس هستند.
زمان حال
-
گذشته ناقص
-
وجه التزامی I
-
حالت التبعیض دوم
-
امری
-
مصدر
-
وجه وصفی
-
جدول افعال قوانین
- چگونه zerbröseln را در زمان حال صرف میکنید؟
- چگونه zerbröseln را در گذشته ناقص صرف میکنید؟
- چگونه zerbröseln را در امری صرف میکنید؟
- چگونه zerbröseln را در وجه التمنی I (Konjunktiv I) صرف میکنید؟
- چگونه zerbröseln را در وجه التمنی دوم (Konjunktiv II) صرف میکنید؟
- چگونه zerbröseln را در مصدر صرف میکنید؟
- چگونه zerbröseln را در وجه وصفی صرف میکنید؟
- افعال در زبان آلمانی چگونه صرف میشوند؟
زمان حال گذشته ناقص امری وجه التمنی اول وجه التمنی دوم مصدر وجه وصفی
وجه خبری
جملات نمونه در حالت اخباری مجهول فرایندی برای فعل zerbröseln (hat)
وجه التمنی (سبژونکتیو)
کاربرد وجه التمنی مجهول فرایندی برای فعل zerbröseln (hat)
وجه شرطی دوم (würde)
شکلهای جایگزین با "würde"
امری
جملات امری مجهول فرایندی برای فعل zerbröseln (hat)
برگههای کاری
ترجمهها
ترجمههای zerbröseln (hat) آلمانی
-
zerbröseln (hat)
broken down, crumble up, crumbled, shattered
крошить, крошиться, разваливаться, разламываться, размельчать, рассыпаться, растирать
desmigajar, desmenuzar, hacer migas, migar
émietter, effriter, réduire en miettes
parçalamak, ufalamak
esfarelar, desintegrar
sbriciolare, sminuzzare
sfărâma
morzsolni
kruszyć, rozdrabniać, rozdrobnić, rozkruszać, rozkruszyć, wykruszać, wykruszyć
θρυμματίζω, σπάζω
verkruimelen
rozdrobit, rozpadat se
smulor
smuldre
崩す, 砕く
esmicolar
murentaa, muruiksi
smuldre
hautsitu, txikitu
mrvljenje
крошки
drobljenje, razdrobljenje
rozdrviť, rozpadnúť
mrvice
mrvice
кришити, розсипати
разпад, разпадане
крошкаваць, раздробліваць
meremukkan
nghiền thành vụn
maydalash, parchalab maydalamoq
चूर-चूर करना
碾碎成屑
แหลกเป็นชิ้นเล็กๆ
가루로 만들다, 부수다
parçalamaq
ტვრევა
চূর্ণ করা
coptoj
चूर करणे
चुरा बनाउनु
చూర్ణం చేయడం
sadrupēt
சிதைத்தல்
murustada
փշրել
parçalekirin
לפורר
فتات
خرد کردن، پودر کردن
بکھیرنا، ٹکڑے کرنا
zerbröseln (hat) in dict.cc
ترجمهها
همکاری کنید
به ما کمک کن و با افزودن ورودیهای جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی میتوانی از این وبسایت بدون تبلیغات استفاده کنی.
|
ورود |
معانی
معانی و مترادفهای zerbröseln (hat)- etwas zu Bröseln machen, zerkleinern
- zu Bröseln/kleinen Bestandteilen zerfallen, zerfallen
- zerbröckeln, krümeln, absplittern, zerkrümeln, zerreiben, zerstoßen
معانی مترادفها
قواعد صرف
قوانین دقیق برای صرف فعل