جملاتی با فعل entarten (ist) ⟨مجهول فرایندی⟩

نمونه‌هایی برای استفاده از صرف فعل entarten. این‌ها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرف‌شده، یک مثال جمله نمایش داده می‌شود. شکل فعل برجسته می‌شود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی entarten (ist) به صورت تصادفی انتخاب می‌شود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثال‌ها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگه‌های تمرین برای فعل entarten در دسترس هستند.

بازگشتی, haben
entartet werden
sein
entartet werden

وجه خبری

جملات نمونه در حالت اخباری مجهول فرایندی برای فعل entarten (ist)

وجه التمنی (سبژونکتیو)

کاربرد وجه التمنی مجهول فرایندی برای فعل entarten (ist)

وجه شرطی دوم (würde)

شکل‌های جایگزین با "würde"

امری

جملات امری مجهول فرایندی برای فعل entarten (ist)

ترجمه‌ها

ترجمه‌های entarten (ist) آلمانی


آلمانی entarten (ist)
انگلیسی degenerate, degrade, deviate
روسی деградировать, извращаться
اسپانیایی degenerar, degradar, desnaturalizarse, pervertir
فرانسوی dégrader, dégénérer, dévier, s'abâtardir
ترکی bozulma, sapma
پرتغالی corromper, degenerar, degradar
ایتالیایی degradare, deviare, snaturarsi
رومانی degenere, deviere
مجاری degradál, eltér
لهستانی dewiacja, odchylenie
یونانی εκτροπή
هلندی afwijken, degradatie
چکی zdegenerovat, zvrhnout se
سوئدی avvika, degenere
دانمارکی afvige, degenere
ژاپنی 堕落する, 逸脱する
کاتالان deformar, pervertir
فنلاندی heikentyä, poiketa
نروژی avvike, forvrenge
باسکی degradatu, desbideratu
صربی degenisati, izopačiti
مقدونی изопаченост, изопачување
اسلوونیایی odstopati
اسلواکی odchýliť sa, zdegenerovať
بوسنیایی iskvariti, izopačiti
کرواتی iskvariti, izopačiti
اوکراینی випадати з норм, деградувати
بلغاری извратяване, изкривяване
بلاروسی адхіляцца, змяняцца
اندونزیایی menyimpang, merosot
ویتنامی biến chất, tha hóa
ازبکی buzulmoq, tanazzulga uchramoq
هندی पतन करना, पथभ्रष्ट होना
چینی 堕落, 蜕化
تایلندی เสื่อมทราม, เสื่อมสภาพ
کره‌ای 일탈하다, 타락하다
آذربایجانی pozulmaq, yoldan çıxmaq
گرجی გადაგვარება, გადახვევა
بنگالی অবক্ষয় হওয়া, পথভ্রষ্ট হওয়া
آلبانیایی degjenerohem, shthurhem
مراتی अवनति होणे, पथभ्रष्ट होणे
نپالی पतन हुनु, पथभ्रष्ट हुनु
تلگو తప్పుదారి పడు, పతనమవు
لتونیایی deģenerēties, izvirt
تامیلی சீரழிய, தவறுபடு
استونیایی hälbima, manduma
ارمنی այլասերվել, շեղվել
کردی dejenere bûn, rêçûn
عبریלהתדרדר، לסטות
عربیانحراف
فارسیانحراف
اردوانحراف، بگاڑنا

entarten (ist) in dict.cc


ترجمه‌ها 

همکاری کنید


به ما کمک کن و با افزودن ورودی‌های جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی می‌توانی از این وب‌سایت بدون تبلیغات استفاده کنی.



ورود

همه قهرمانان 

معانی

معانی و مترادف‌های entarten (ist)

  • in negativer Weise von bestimmten Gesetznormen abweichen, ausarten, ausufern, degenerieren, verderben
  • sich ausarten, verkehren in etwas Negatives
  • entartete Sitten, ausarten, denaturieren, degenerieren, verderben

entarten (ist) in openthesaurus.de

معانی  مترادف‌ها 

قواعد صرف

قوانین دقیق برای صرف فعل

نظرات



ورود

* برخی از مترادف‌ها از OpenThesaurus (openthesaurus.de) گرفته شده‌اند و ممکن است بعداً تغییر یافته باشند. آن‌ها تحت مجوز CC-BY-SA 4.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/4.0) به صورت رایگان در دسترس هستند: entarten

* تعاریف تا حدی از ویکی‌واژه (de.wiktionary.org) گرفته شده‌اند و ممکن است بعداً تغییر کرده باشند. آن‌ها تحت مجوز CC-BY-SA 3.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/3.0) به صورت رایگان در دسترس هستند: 759409, 759409