جملاتی با فعل anrosten 〈مجهول فرایندی〉
نمونههایی برای استفاده از صرف فعل anrosten. اینها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرفشده، یک مثال جمله نمایش داده میشود. شکل فعل برجسته میشود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی anrosten به صورت تصادفی انتخاب میشود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثالها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگههای تمرین برای فعل anrosten در دسترس هستند.
زمان حال
-
گذشته ناقص
-
وجه التزامی I
-
حالت التبعیض دوم
-
امری
-
مصدر
-
وجه وصفی
جدول افعال قوانین
- چگونه anrosten را در زمان حال صرف میکنید؟
- چگونه anrosten را در گذشته ناقص صرف میکنید؟
- چگونه anrosten را در امری صرف میکنید؟
- چگونه anrosten را در وجه التمنی I (Konjunktiv I) صرف میکنید؟
- چگونه anrosten را در وجه التمنی دوم (Konjunktiv II) صرف میکنید؟
- چگونه anrosten را در مصدر صرف میکنید؟
- چگونه anrosten را در وجه وصفی صرف میکنید؟
- افعال در زبان آلمانی چگونه صرف میشوند؟
زمان حال گذشته ناقص امری وجه التمنی اول وجه التمنی دوم مصدر وجه وصفی
وجه خبری
جملات نمونه در حالت اخباری مجهول فرایندی برای فعل anrosten
وجه التمنی (سبژونکتیو)
کاربرد وجه التمنی مجهول فرایندی برای فعل anrosten
وجه شرطی دوم (würde)
شکلهای جایگزین با "würde"
امری
جملات امری مجهول فرایندی برای فعل anrosten
برگههای کاری
ترجمهها
ترجمههای anrosten آلمانی
-
anrosten
start rusting, begin to rust, rust, start to rust
начинать ржаветь, корродировать, начать ржаветь, покрываться ржавчиной, покрыться ржавчиной, ржаветь
corroer, empezar a oxidarse, oxidar, oxidarse
rouiller, commencer à rouiller
paslanmak, paslanmaya başlamak
começar a enferrujar, enferrujar, oxidar
arrugginire, arrugginirsi, iniziare ad arrugginire
începe să ruginească
rozsda
nadrdzewieć, rdzewieć, zardzewieć
ξεκινώ, σκουριά
roesten, roestvorming
rezivět, začít rezivět
rosta
begynde at ruste, ruste
錆び始める
corroir, oxidar
alkaa ruostua, ruostua
ruste
rusting
korodirati, početi da rđa
да рѓосува, почнува
začeti rjaveti
začínať hrdzavieť
započeti hrđati
покриватися іржею, ржавіти
започвам да ръждясвам, ръждясвам
зарастаць
berkarat, mulai berkarat
bắt đầu gỉ sét, gỉ sét
zang bosmoq, zanglamoq
जंग लगना, जंग लगना शुरू होना
开始生锈, 生锈
ขึ้นสนิม
녹슬기 시작하다, 녹슬다
paslanmaq
დაჟანგება
জং ধরা, জং পড়া
me u ndryshkur, ndryshket
जंग लागणे
जंग लाग्नु
తుప్పు పట్టడం
rūsēt
துரு பிடித்தல், துருப்பிடித்தல்
roostetama
ժանգոտվել, ժանգոտվել սկսել
pas bûn
להתחיל חלודה
يبدأ في الصدأ
زنگ زدن
زنگ آنا، زنگ لگنا
anrosten in dict.cc
ترجمهها
همکاری کنید
به ما کمک کن و با افزودن ورودیهای جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی میتوانی از این وبسایت بدون تبلیغات استفاده کنی.
|
|
ورود |
معانی
معانی و مترادفهای anrostenقواعد صرف
قوانین دقیق برای صرف فعل