جملاتی با فعل prasseln (ist) 〈جمله وابسته〉
نمونههایی برای استفاده از صرف فعل prasseln. اینها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرفشده، یک مثال جمله نمایش داده میشود. شکل فعل برجسته میشود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی prasseln (ist) به صورت تصادفی انتخاب میشود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثالها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگههای تمرین برای فعل prasseln در دسترس هستند.
زمان حال
-
گذشته ناقص
-
وجه التزامی I
-
حالت التبعیض دوم
-
امری
-
مصدر
-
وجه وصفی
-
جدول افعال قوانین
- چگونه prasseln را در زمان حال صرف میکنید؟
- چگونه prasseln را در گذشته ناقص صرف میکنید؟
- چگونه prasseln را در امری صرف میکنید؟
- چگونه prasseln را در وجه التمنی I (Konjunktiv I) صرف میکنید؟
- چگونه prasseln را در وجه التمنی دوم (Konjunktiv II) صرف میکنید؟
- چگونه prasseln را در مصدر صرف میکنید؟
- چگونه prasseln را در وجه وصفی صرف میکنید؟
- افعال در زبان آلمانی چگونه صرف میشوند؟
زمان حال گذشته ناقص امری وجه التمنی اول وجه التمنی دوم مصدر وجه وصفی
وجه خبری
جملات نمونه در حالت اخباری معلوم برای فعل prasseln (ist)
وجه التمنی (سبژونکتیو)
کاربرد وجه التمنی معلوم برای فعل prasseln (ist)
وجه شرطی دوم (würde)
شکلهای جایگزین با "würde"
امری
جملات امری معلوم برای فعل prasseln (ist)
برگههای کاری
ترجمهها
ترجمههای prasseln (ist) آلمانی
-
prasseln (ist)
crackle, rattle
барабанить, постучать, потрескивать, стучать, треск, треснуть, трещать, хруст
batir, chisporrotear, crepitar, crujir, estallar, golpear, llover, pegar
crépiter, crépitement, décrépiter, fracas
gürültü, patırtı
bater, crepitar, estalar, chover, jorrar
battere, crepitare, crosciare, frusciare, scoppiettare, scrosciare, sfriggere, sfrigolare
ciocnire, zgomot
kopogás, zörej
dudnić, sypać posię, sypać się, trzaskanie
κρακ, σπασίματα
knakken, knisperen
praskat, šumět
prassla, knaka, smattra
knaske, knitre
パラパラ音
repicar, xocar
rapina, rätinä
knaske, knitre
hizkuntza, txikitu
pucanje, škripanje
пукање, чукот
pokanje, trkanje
praskanie
pucanje, škripanje
pucati, škripati
постукування, тріск
праскане, праскане на части
гучанне, падзенне
berderak-derak
lách tách
खड़खड़ाना
噼啪作响
탁탁거리다
টকটক করা
घडघड करणे
थकथक गर्नु
klauvēt
kliristama
קְרִיקָה
طرطشة، فرقعة
تق تق زدن
چٹکنا، کھڑکنا
prasseln (ist) in dict.cc
ترجمهها
همکاری کنید
به ما کمک کن و با افزودن ورودیهای جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی میتوانی از این وبسایت بدون تبلیغات استفاده کنی.
|
ورود |
معانی
معانی و مترادفهای prasseln (ist)- über längere Zeit kurz aufeinanderfolgend knackende Geräusche von sich geben
- beim längere Zeit aufeinanderfolgenden Aufprallen von mehreren Einzelteilen hintereinander knackende Geräusche von sich geben
- knistern, patschen, rappeln, bullern (Feuer), platschen, rasseln
معانی مترادفها
قواعد صرف
قوانین دقیق برای صرف فعل