جملاتی با فعل herbeiholen 〈جمله وابسته〉
نمونههایی برای استفاده از صرف فعل herbeiholen. اینها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرفشده، یک مثال جمله نمایش داده میشود. شکل فعل برجسته میشود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی herbeiholen به صورت تصادفی انتخاب میشود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثالها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگههای تمرین برای فعل herbeiholen در دسترس هستند.
زمان حال
-
گذشته ناقص
-
Der Arzt, den Ernst unbedingt hatte rufen müssen,
holte
umgehend eine Hebammeherbei
.
The doctor that Ernst absolutely had to call immediately summoned a midwife.
وجه التزامی I
-
حالت التبعیض دوم
-
امری
-
مصدر
-
وجه وصفی
-
جدول افعال قوانین
- چگونه herbeiholen را در زمان حال صرف میکنید؟
- چگونه herbeiholen را در گذشته ناقص صرف میکنید؟
- چگونه herbeiholen را در امری صرف میکنید؟
- چگونه herbeiholen را در وجه التمنی I (Konjunktiv I) صرف میکنید؟
- چگونه herbeiholen را در وجه التمنی دوم (Konjunktiv II) صرف میکنید؟
- چگونه herbeiholen را در مصدر صرف میکنید؟
- چگونه herbeiholen را در وجه وصفی صرف میکنید؟
- افعال در زبان آلمانی چگونه صرف میشوند؟
زمان حال گذشته ناقص امری وجه التمنی اول وجه التمنی دوم مصدر وجه وصفی
وجه خبری
جملات نمونه در حالت اخباری معلوم برای فعل herbeiholen
-
Der Arzt, den Ernst unbedingt hatte rufen müssen,
holte
umgehend eine Hebammeherbei
.
The doctor that Ernst absolutely had to call immediately summoned a midwife.
جدول افعال
وجه التمنی (سبژونکتیو)
کاربرد وجه التمنی معلوم برای فعل herbeiholen
وجه شرطی دوم (würde)
شکلهای جایگزین با "würde"
امری
جملات امری معلوم برای فعل herbeiholen
برگههای کاری
ترجمهها
ترجمههای herbeiholen آلمانی
-
herbeiholen
fetch, bring over
достать, привести
traer
aller chercher, aller prendre, faire venir, rapporter
getirmek, yaklaştırmak
trazer, chamar, ir buscar
andare a prendere, portare da lontano, riportare
aduce
elhozni
przywołać, sprowadzać, sprowadzić, wezwać, wzywać
φέρνω από μακριά
bijhalen, halen
docházet pro, docházetjít pro, přinést, přivést
hämta
hente
呼ぶ, 引き寄せる
acostar, portar
tuoda lähelle
hente
ekarri
doneti, dovesti
донесување
pripeljati
priviť, získať
donijeti, dovesti
donijeti, dovesti
достати, принести
донасям, привеждам
прывезці
mengambil, menjemput
mang về, đem về
olib kelmoq
लाकर लाना, लाना
接来
นำมา, พามา
데려오다, 불러오다
gətirmək
მოიყვანე
আনা, লিয়ে আনা
sjell
आणणे, उचलून आणणे
ल्याउन
తీసుకుని రావడం
atnest
கொண்டு வருதல்
tuua
բերել
girtin
להביא
أحضر، إحضار، جلب
آوردن
بلانا، لانا
herbeiholen in dict.cc
ترجمهها
همکاری کنید
به ما کمک کن و با افزودن ورودیهای جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی میتوانی از این وبسایت بدون تبلیغات استفاده کنی.
|
ورود |
معانی
معانی و مترادفهای herbeiholen- heranholen von einem entfernten Ort, anschleppen, beibringen, herbeischaffen, vermitteln, beschaffen
معانی مترادفها
قواعد صرف
قوانین دقیق برای صرف فعل