جملاتی با فعل hampeln (ist) ⟨جمله وابسته⟩

نمونه‌هایی برای استفاده از صرف فعل hampeln. این‌ها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرف‌شده، یک مثال جمله نمایش داده می‌شود. شکل فعل برجسته می‌شود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی hampeln (ist) به صورت تصادفی انتخاب می‌شود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثال‌ها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگه‌های تمرین برای فعل hampeln در دسترس هستند.

haben
hampeln
sein
hampeln

ترجمه‌ها

ترجمه‌های hampeln (ist) آلمانی


آلمانی hampeln (ist)
انگلیسی flail, move clumsily
روسی прыгать, скакать
اسپانیایی moverse torpemente, saltar
فرانسوی se balancer, se dandiner
ترکی sallamak, zıplamak
پرتغالی mover-se desajeitadamente
ایتالیایی danzare, saltellare
رومانی se mișca neglijent
مجاری táncolni, ugrálni
لهستانی bawić się, skakać
یونانی χοροπηδώ
هلندی hampelen, waggelen
چکی houpání, skotačení
سوئدی skaka, vackla
دانمارکی hoppe, vugge
ژاپنی ふざける, 跳ね回る
کاتالان moure de manera torpe
فنلاندی hampaita
نروژی hoppe, vugge
باسکی dantzan ibili
صربی plesati, skakati
مقدونی поместување, скокање
اسلوونیایی poskakovati, skakati
اسلواکی hýbať sa ako blázon
بوسنیایی poskakivati, skakutati
کرواتی plesati, poskakivati
اوکراینی підскакувати, стрибати
بلغاری подскачам, скачам
بلاروسی падскокваць, скакаць
اندونزیایی menggeliat, meronta
ویتنامی ngọ nguậy, quẫy đạp
ازبکی qimirlamoq, tipirchilamoq
هندی कसमसाना, छटपटाना
چینی 乱蹦跶, 扭来扭去
تایلندی กระดุกกระดิก, ดิ้นไปมา
کره‌ای 꼼지락거리다, 버둥거리다
آذربایجانی vurnuxmaq, çırpınmaq
گرجی ფართხალება, ფუსფუსება
بنگالی ছটফট করা
آلبانیایی përdridhem, përpëlitem
مراتی अळमटळम करणे, चुळबुळणे
نپالی कसमसिनु, छटपटिनु
تلگو గిలగిలాడటం, తుళ్లడం
لتونیایی dīdīties
تامیلی திணறு, துள்ளு
استونیایی nihelema, siputama
ارمنی թպրտալ
کردی bêqarar bûn
عبریלנוע בחוסר סדר
عربیيتحرك بشكل غير منظم
فارسیلنگ لنگان حرکت کردن
اردوجھکنا، لٹکنا

hampeln (ist) in dict.cc


ترجمه‌ها 

همکاری کنید


به ما کمک کن و با افزودن ورودی‌های جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی می‌توانی از این وب‌سایت بدون تبلیغات استفاده کنی.



ورود

همه قهرمانان 

معانی

معانی و مترادف‌های hampeln (ist)

  • sich unruhig und raumgreifend bewegen, Faxen machen, herumgestikulieren, strampeln, treten, wackeln
  • sich hampelnd bewegen

hampeln (ist) in openthesaurus.de

معانی  مترادف‌ها 

قواعد صرف

قوانین دقیق برای صرف فعل

نظرات



ورود

* تعاریف تا حدی از ویکی‌واژه (de.wiktionary.org) گرفته شده‌اند و ممکن است بعداً تغییر کرده باشند. آن‌ها تحت مجوز CC-BY-SA 3.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/3.0) به صورت رایگان در دسترس هستند: 289923, 289923