جملاتی با فعل hampeln (ist) 〈جمله وابسته〉
نمونههایی برای استفاده از صرف فعل hampeln. اینها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرفشده، یک مثال جمله نمایش داده میشود. شکل فعل برجسته میشود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی hampeln (ist) به صورت تصادفی انتخاب میشود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثالها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگههای تمرین برای فعل hampeln در دسترس هستند.
زمان حال
-
گذشته ناقص
-
وجه التزامی I
-
حالت التبعیض دوم
-
امری
-
مصدر
-
وجه وصفی
-
جدول افعال قوانین
- چگونه hampeln را در زمان حال صرف میکنید؟
- چگونه hampeln را در گذشته ناقص صرف میکنید؟
- چگونه hampeln را در امری صرف میکنید؟
- چگونه hampeln را در وجه التمنی I (Konjunktiv I) صرف میکنید؟
- چگونه hampeln را در وجه التمنی دوم (Konjunktiv II) صرف میکنید؟
- چگونه hampeln را در مصدر صرف میکنید؟
- چگونه hampeln را در وجه وصفی صرف میکنید؟
- افعال در زبان آلمانی چگونه صرف میشوند؟
زمان حال گذشته ناقص امری وجه التمنی اول وجه التمنی دوم مصدر وجه وصفی
وجه خبری
جملات نمونه در حالت اخباری معلوم برای فعل hampeln (ist)
وجه التمنی (سبژونکتیو)
کاربرد وجه التمنی معلوم برای فعل hampeln (ist)
وجه شرطی دوم (würde)
شکلهای جایگزین با "würde"
امری
جملات امری معلوم برای فعل hampeln (ist)
برگههای کاری
ترجمهها
ترجمههای hampeln (ist) آلمانی
-
hampeln (ist)
flail, move clumsily
прыгать, скакать
moverse torpemente, saltar
se balancer, se dandiner
sallamak, zıplamak
mover-se desajeitadamente
danzare, saltellare
se mișca neglijent
táncolni, ugrálni
bawić się, skakać
χοροπηδώ
hampelen, waggelen
houpání, skotačení
skaka, vackla
hoppe, vugge
ふざける, 跳ね回る
moure de manera torpe
hampaita
hoppe, vugge
dantzan ibili
plesati, skakati
поместување, скокање
poskakovati, skakati
hýbať sa ako blázon
poskakivati, skakutati
plesati, poskakivati
підскакувати, стрибати
подскачам, скачам
падскокваць, скакаць
menggeliat, meronta
ngọ nguậy, quẫy đạp
qimirlamoq, tipirchilamoq
कसमसाना, छटपटाना
乱蹦跶, 扭来扭去
กระดุกกระดิก, ดิ้นไปมา
꼼지락거리다, 버둥거리다
vurnuxmaq, çırpınmaq
ფართხალება, ფუსფუსება
ছটফট করা
përdridhem, përpëlitem
अळमटळम करणे, चुळबुळणे
कसमसिनु, छटपटिनु
గిలగిలాడటం, తుళ్లడం
dīdīties
திணறு, துள்ளு
nihelema, siputama
թպրտալ
bêqarar bûn
לנוע בחוסר סדר
يتحرك بشكل غير منظم
لنگ لنگان حرکت کردن
جھکنا، لٹکنا
hampeln (ist) in dict.cc
ترجمهها
همکاری کنید
به ما کمک کن و با افزودن ورودیهای جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی میتوانی از این وبسایت بدون تبلیغات استفاده کنی.
|
ورود |
معانی
معانی و مترادفهای hampeln (ist)- sich unruhig und raumgreifend bewegen, Faxen machen, herumgestikulieren, strampeln, treten, wackeln
- sich hampelnd bewegen
معانی مترادفها
قواعد صرف
قوانین دقیق برای صرف فعل