جملاتی با فعل eingießen 〈جمله وابسته〉
نمونههایی برای استفاده از صرف فعل eingießen. اینها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرفشده، یک مثال جمله نمایش داده میشود. شکل فعل برجسته میشود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی eingießen به صورت تصادفی انتخاب میشود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثالها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگههای تمرین برای فعل eingießen در دسترس هستند.
زمان حال
گذشته ناقص
-
وجه التزامی I
-
حالت التبعیض دوم
-
امری
-
مصدر
وجه وصفی
-
Ich habe in deine Tasse Tee
eingegossen
.
I've poured some tea into your cup.
-
Tom hat sich ein Glas kaltes Wasser
eingegossen
.
Tom poured himself a glass of cold water.
-
Für das Experiment wurde ein menschliches Skelett mit Sensoren versehen und in Harz
eingegossen
.
For the experiment, a human skeleton was equipped with sensors and cast in resin.
جدول افعال قوانین
- چگونه eingießen را در زمان حال صرف میکنید؟
- چگونه eingießen را در گذشته ناقص صرف میکنید؟
- چگونه eingießen را در امری صرف میکنید؟
- چگونه eingießen را در وجه التمنی I (Konjunktiv I) صرف میکنید؟
- چگونه eingießen را در وجه التمنی دوم (Konjunktiv II) صرف میکنید؟
- چگونه eingießen را در مصدر صرف میکنید؟
- چگونه eingießen را در وجه وصفی صرف میکنید؟
- افعال در زبان آلمانی چگونه صرف میشوند؟
زمان حال گذشته ناقص امری وجه التمنی اول وجه التمنی دوم مصدر وجه وصفی
وجه خبری
جملات نمونه در حالت اخباری معلوم برای فعل eingießen
وجه التمنی (سبژونکتیو)
کاربرد وجه التمنی معلوم برای فعل eingießen
وجه شرطی دوم (würde)
شکلهای جایگزین با "würde"
امری
جملات امری معلوم برای فعل eingießen
برگههای کاری
ترجمهها
ترجمههای eingießen آلمانی
-
eingießen
pour, mold, mould, cast integral, grout, infuse, ingrain, pour in
вливать, наливать, влить, налить, разливать, разлить, заливать
verter, echar, echar en, verter en, llenar
verser, remplir
dökmek, boşaltmak, katmak, sıvı dökmek
deitar, servir, verter, despejar
versare, mescere, riempire
turna
beönt, önteni
nalewać, wlewać, nalać, nalewać sobie, wlać, wlewać do
χύνω, βάζω, ρίχνω
inschenken, gieten
nalévat, nalévatlít, vlévat, vlít, nalít, vylít
hälla i, gjuta, häll, hälld, tappa upp
hælde i, skænke i, fylde, hælde
注ぐ, 注ぎ込む, 注入, 流し込む
abocar, omplir
kaataa, valaa, valuttaa
helle opp, fylle, helle, heller
isuri, bota
sipati, uliti
излевање, налевам
vliti, naliti
naliať, nalievať, vliať
uliti
uliti, sipati
наливати, розливати, вливати, заливати
изливам, изливане, наливам, наливане
заліваць, наліць
למלא
صب، سكب
ریختن
ڈالنا، انڈیلنا، پھینکنا
eingießen in dict.cc
ترجمهها
همکاری کنید
به ما کمک کن و با افزودن ورودیهای جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی میتوانی از این وبسایت بدون تبلیغات استفاده کنی.
|
ورود |
معانی
معانی و مترادفهای eingießenقواعد صرف
قوانین دقیق برای صرف فعل