جملاتی با فعل bestallen ⟨جمله وابسته⟩

نمونه‌هایی برای استفاده از صرف فعل bestallen. این‌ها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرف‌شده، یک مثال جمله نمایش داده می‌شود. شکل فعل برجسته می‌شود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی bestallen به صورت تصادفی انتخاب می‌شود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثال‌ها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگه‌های تمرین برای فعل bestallen در دسترس هستند.

وجه خبری

جملات نمونه در حالت اخباری معلوم برای فعل bestallen

وجه التمنی (سبژونکتیو)

کاربرد وجه التمنی معلوم برای فعل bestallen

وجه شرطی دوم (würde)

شکل‌های جایگزین با "würde"

امری

جملات امری معلوم برای فعل bestallen

ترجمه‌ها

ترجمه‌های bestallen آلمانی


آلمانی bestallen
انگلیسی appoint, appoint (as), appoint to, employ, hire
روسی нанимать, принимать на работу
اسپانیایی constituir, contratar, emplear, nombrar
فرانسوی désigner, embaucher, engager, nommer
ترکی atama, işe alma
پرتغالی contratar, designar, empregar, nomear
ایتالیایی assumere, ingaggiare, nominare
رومانی angaja
مجاری alkalmazni, munkába állítani
لهستانی mianować, przyjąć do pracy, zatrudnić
یونانی προσλαμβάνω
هلندی aanstellen, in dienst nemen
چکی přijmout, zaměstnat
سوئدی anställa
دانمارکی ansætte, ansættelse, beskikke
ژاپنی 採用する, 雇用する
کاتالان contractar, incorporar
فنلاندی työhönottaminen, työsuhteeseen ottaminen
نروژی ansettelse, tilsetting
باسکی lanpostu bat ematea
صربی angažovati, zaposliti
مقدونی вработување
اسلوونیایی vključiti, zaposliti
اسلواکی prijať do zamestnania, zamestnať
بوسنیایی angažovati, zaposliti
کرواتی angažirati, zaposliti
اوکراینی влаштувати на роботу, прийняти на роботу
بلغاری вземам на работа, назначавам
بلاروسی прымаць на працу
اندونزیایی mengangkat, menunjuk
ویتنامی bổ nhiệm
ازبکی lavozimga tayinlash, tayinlash
هندی नियुक्त करना, पद पर नियुक्त करना
چینی 任命, 任用
تایلندی บรรจุ, แต่งตั้ง
کره‌ای 임명하다, 임용하다
آذربایجانی təyin etmək, vəzifəyə təyin etmək
گرجی დანიშვნა, დანიშნვა
بنگالی পদে নিয়োগ করা, পদে নিযুক্ত করা
آلبانیایی emëroj
مراتی नेमणूक करणे, पदावर नेमणूक करणे
نپالی पदमा नियुक्त गर्नु, पदमा नेमणु गर्नु
تلگو పదవికి నియమించడం, పదవికి నియమించుట
لتونیایی iecelt amatā, iecelēt amatā
تامیلی பதவிக்கு நியமிக்க
استونیایی ametisse nimetama, nimetama ametisse
ارمنی նշանակել, պաշտոն նշանակել
کردی tayin kirin, wezîfeyê tayin kirin
عبریלהעסיק، לקבל לעבודה
عربیتوظيف
فارسیاستخدام کردن، به کار گماشتن
اردوملازمت دینا، نوکری دینا

bestallen in dict.cc


ترجمه‌ها 

همکاری کنید


به ما کمک کن و با افزودن ورودی‌های جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی می‌توانی از این وب‌سایت بدون تبلیغات استفاده کنی.



ورود

همه قهرمانان 

معانی

معانی و مترادف‌های bestallen

  • [Fachsprache] in ein Amt/Arbeitsverhältnis aufnehmen, aufnehmen, bestimmen (zu), berufen, (jemanden) ernennen (zu), bestellen

bestallen in openthesaurus.de

معانی  مترادف‌ها 

قواعد صرف

قوانین دقیق برای صرف فعل

نظرات



ورود

* جملات ویکشِنری (de.wiktionary.org) تحت مجوز CC BY-SA 3.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/3.0/deed.de) به صورت رایگان در دسترس هستند. برخی از آن‌ها تغییر یافته‌اند. نویسندگان جملات را می‌توانید از طریق لینک‌های زیر مشاهده کنید: 741108

* تعاریف تا حدی از ویکی‌واژه (de.wiktionary.org) گرفته شده‌اند و ممکن است بعداً تغییر کرده باشند. آن‌ها تحت مجوز CC-BY-SA 3.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/3.0) به صورت رایگان در دسترس هستند: 741108

* برخی از مترادف‌ها از OpenThesaurus (openthesaurus.de) گرفته شده‌اند و ممکن است بعداً تغییر یافته باشند. آن‌ها تحت مجوز CC-BY-SA 4.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/4.0) به صورت رایگان در دسترس هستند: bestallen