جملاتی با فعل krabbeln
نمونههایی برای استفاده از صرف فعل krabbeln. اینها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرفشده، یک مثال جمله نمایش داده میشود. شکل فعل برجسته میشود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی krabbeln به صورت تصادفی انتخاب میشود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثالها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگههای تمرین برای فعل krabbeln در دسترس هستند.
زمان حال
-
گذشته ناقص
-
وجه التزامی I
-
حالت التبعیض دوم
-
امری
-
مصدر
-
وجه وصفی
-
جدول افعال قوانین
- چگونه krabbeln را در زمان حال صرف میکنید؟
- چگونه krabbeln را در گذشته ناقص صرف میکنید؟
- چگونه krabbeln را در امری صرف میکنید؟
- چگونه krabbeln را در وجه التمنی I (Konjunktiv I) صرف میکنید؟
- چگونه krabbeln را در وجه التمنی دوم (Konjunktiv II) صرف میکنید؟
- چگونه krabbeln را در مصدر صرف میکنید؟
- چگونه krabbeln را در وجه وصفی صرف میکنید؟
- افعال در زبان آلمانی چگونه صرف میشوند؟
زمان حال گذشته ناقص امری وجه التمنی اول وجه التمنی دوم مصدر وجه وصفی
وجه خبری
جملات نمونه در حالت اخباری معلوم برای فعل krabbeln
وجه التمنی (سبژونکتیو)
کاربرد وجه التمنی معلوم برای فعل krabbeln
وجه شرطی دوم (würde)
شکلهای جایگزین با "würde"
امری
جملات امری معلوم برای فعل krabbeln
برگههای کاری
ترجمهها
ترجمههای krabbeln آلمانی
-
krabbeln
crawl, ripple, scramble, scuttle, tickle
щекотать, барахтаться, колоться, копошиться, ползать, пощекотать, чесаться
cosquillear, andar a gatas, gatear
chatouiller
gıdıklamak
cocegar, engatinhar, gatinhar
gattonare, solleticare, strisciare
gânguri
csiklandozni
raczkować, łaskotać
γαργαλάω, γαργαλώ
kietelen, jeuken, kittelen, krauwen, kriebelen, wriemelen
šimrat
kittla
kildre, klø
щекотати
دغدغة، يحبو
قلقلک زدن
کھجلی کرنا
krabbeln in dict.cc
ترجمهها
همکاری کنید
به ما کمک کن و با افزودن ورودیهای جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی میتوانی از این وبسایت بدون تبلیغات استفاده کنی.
|
ورود |
معانی
معانی و مترادفهای krabbeln- (beim Menschen) Händen und Knien fortbewegen
- (Tiere) fortbewegen mit vielen Beinen, die schnell hintereinander auftreten
- jemanden kitzeln, kitzeln
- kitzeln, jucken, kribbeln, kriechen, kitzeln, robben
معانی مترادفها
قواعد صرف
قوانین دقیق برای صرف فعل