جملاتی با فعل erfühlen
نمونههایی برای استفاده از صرف فعل erfühlen. اینها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرفشده، یک مثال جمله نمایش داده میشود. شکل فعل برجسته میشود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی erfühlen به صورت تصادفی انتخاب میشود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثالها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگههای تمرین برای فعل erfühlen در دسترس هستند.
زمان حال
-
گذشته ناقص
-
وجه التزامی I
-
حالت التبعیض دوم
-
امری
-
مصدر
-
Alles soll und muss bis ins kleinste Detail stimmen, damit sich blinde Menschen ein realistisches Bild von Ober-Ingelheim ertasten und
erfühlen
können.
Everything should and must be correct down to the smallest detail, so that blind people can touch and feel a realistic picture of Ober-Ingelheim.
وجه وصفی
-
Nicht der hat am meisten erlebt, der die meisten Jahre gezählt, sondern wer vom Leben am meisten
erfühlt
hat.
Not the one who has experienced the most, who has counted the most years, but who has felt life the most.
جدول افعال قوانین
- چگونه erfühlen را در زمان حال صرف میکنید؟
- چگونه erfühlen را در گذشته ناقص صرف میکنید؟
- چگونه erfühlen را در امری صرف میکنید؟
- چگونه erfühlen را در وجه التمنی I (Konjunktiv I) صرف میکنید؟
- چگونه erfühlen را در وجه التمنی دوم (Konjunktiv II) صرف میکنید؟
- چگونه erfühlen را در مصدر صرف میکنید؟
- چگونه erfühlen را در وجه وصفی صرف میکنید؟
- افعال در زبان آلمانی چگونه صرف میشوند؟
زمان حال گذشته ناقص امری وجه التمنی اول وجه التمنی دوم مصدر وجه وصفی
وجه خبری
جملات نمونه در حالت اخباری معلوم برای فعل erfühlen
وجه التمنی (سبژونکتیو)
کاربرد وجه التمنی معلوم برای فعل erfühlen
وجه شرطی دوم (würde)
شکلهای جایگزین با "würde"
امری
جملات امری معلوم برای فعل erfühlen
برگههای کاری
ترجمهها
ترجمههای erfühlen آلمانی
-
erfühlen
perceive, sense, feel
ощущать, воспринимать, постигать
sentir, percibir, intuir
ressentir, percevoir
duyumsamak, hissetmek
sentir, tatear, perceber
sentire, intuire, percepire
simți, percepe
érzékel, megérint
odczuwać, wyczuwać, odczuć, wyczuć
αισθάνομαι, αντιλαμβάνομαι
aanvoelen, voelen
cítit, vnímat
känna, uppfatta, erfara
fornemme, føle, opfatte
感じ取る, 感知する, 触れて理解する
percebre, intuir, sentir
aistia, tunnistaa, tuntea
føle, erkjenne, oppfatte
sentitu, ukitu
osetiti, doživeti, prepoznati
допир, чувствително разбирање, чувствува
doživeti, otipati, prepoznati, čutiti
vnímať, cítiť
osjetiti, doživjeti, prepoznati
osjetiti, doživjeti, prepoznati
відчувати, пізнавати, сприймати
усещам, разбирам, разпознавам
адчуваць, разумець
להרגיש، לחוש
إحساس، استشعار
احساس کردن، درک کردن
محسوس کرنا، احساس کرنا، پہچاننا
erfühlen in dict.cc
ترجمهها
همکاری کنید
به ما کمک کن و با افزودن ورودیهای جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی میتوانی از این وبسایت بدون تبلیغات استفاده کنی.
|
ورود |
معانی
معانی و مترادفهای erfühlenقواعد صرف
قوانین دقیق برای صرف فعل