جملاتی با فعل durchdrehen (hat)

نمونه‌هایی برای استفاده از صرف فعل durchdrehen. این‌ها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرف‌شده، یک مثال جمله نمایش داده می‌شود. شکل فعل برجسته می‌شود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی durchdrehen (hat) به صورت تصادفی انتخاب می‌شود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثال‌ها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگه‌های تمرین برای فعل durchdrehen در دسترس هستند.

haben
durch·drehen
sein
durch·drehen

وجه خبری

جملات نمونه در حالت اخباری معلوم برای فعل durchdrehen (hat)

وجه التمنی (سبژونکتیو)

کاربرد وجه التمنی معلوم برای فعل durchdrehen (hat)

وجه شرطی دوم (würde)

شکل‌های جایگزین با "würde"

امری

جملات امری معلوم برای فعل durchdrehen (hat)

ترجمه‌ها

ترجمه‌های durchdrehen (hat) آلمانی


آلمانی durchdrehen (hat)
انگلیسی crank, grind, mince, race, revolve, rotate, skid, slip
روسی прокручивать, пропускать, провернуть, проворачивать, прокрутить, пропускать через мясорубку, пропустить, сойти с ума
اسپانیایی moler, enloquecer, perder los estribos, picar, trastornarse, triturar, volverse loco
فرانسوی hacher, passer au hachoir, disjoncter, mouliner, patiner, s'emballer
ترکی kıyma yapmak, kıymaya çekmek
پرتغالی moer, patinhar, picar
ایتالیایی tritare, girare a vuoto, girare senza interruzione, macinare, passare, slittare
رومانی măcinare
مجاری darálni
لهستانی buksować, przemielać, przełamać, spanikować, stracić głowę, zabuksować, zmielić
یونانی αλέθω, περνάω από μύλο
هلندی erdoor draaien, malen, vermalen
چکی mlít, prohnout, prohnout se, protáčet, protáčettočit, semlít
سوئدی krossa, mala, malaxera
دانمارکی malke
ژاپنی ミンチにする, 挽く
کاتالان molar
فنلاندی jauhaa
نروژی kverne, male
باسکی marruskatu, txikitu
صربی mleti, proći kroz mlin
مقدونی мелам
اسلوونیایی mleti, zmeljati
اسلواکی mletieť
بوسنیایی mljeti
کرواتی mljeti
اوکراینی прокручувати
بلغاری мелете
بلاروسی праткаць
اندونزیایی giling
ویتنامی xay
ازبکی maydalash
هندی पिसना
چینی 绞碎
تایلندی บด
کره‌ای 다지다
آذربایجانی əzmək
گرجی ფქვავება
بنگالی গুঁড়ো করা
آلبانیایی grij
مراتی पीसणे
نپالی पिसाउनु
تلگو పిసుకడం
لتونیایی malēt
تامیلی பிசு
استونیایی hakkida
ارمنی թլանել
کردی qirin
عبریלטחון
عربیطحن
فارسیچرخاندن
اردوپاگل ہونا، پیچھے ہٹنا

durchdrehen (hat) in dict.cc


ترجمه‌ها 

همکاری کنید


به ما کمک کن و با افزودن ورودی‌های جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی می‌توانی از این وب‌سایت بدون تبلیغات استفاده کنی.



ورود

همه قهرمانان 

معانی

معانی و مترادف‌های durchdrehen (hat)

  • Nahrung durch den Fleischwolf drehen, mahlen, zerkleinern, faschieren, frikassieren, passieren
  • ohne Grip auf der gleichen Stelle drehen, rotieren, rutschen
  • die Beherrschung verlieren, ausrasten, ausflippen, überschnappen, den Kopf verlieren, die Nerven verlieren
  • [Kultur] herumwüten, außer Kontrolle geraten, hysterisch werden, (jemanden) wahnsinnig machen, (sich) vergessen, total ausflippen

durchdrehen (hat) in openthesaurus.de

معانی  مترادف‌ها 

قواعد صرف

قوانین دقیق برای صرف فعل

نظرات



ورود

⁴ به ندرت استفاده می‌شود

* تعاریف تا حدی از ویکی‌واژه (de.wiktionary.org) گرفته شده‌اند و ممکن است بعداً تغییر کرده باشند. آن‌ها تحت مجوز CC-BY-SA 3.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/3.0) به صورت رایگان در دسترس هستند: 139470, 139470, 139470

* برخی از مترادف‌ها از OpenThesaurus (openthesaurus.de) گرفته شده‌اند و ممکن است بعداً تغییر یافته باشند. آن‌ها تحت مجوز CC-BY-SA 4.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/4.0) به صورت رایگان در دسترس هستند: durchdrehen

* جملات Tatoeba (tatoeba.org) تحت مجوز CC BY 2.0 FR (creativecommons.org/licenses/by/2.0/fr/) به صورت رایگان در دسترس هستند. برخی از آن‌ها تغییر یافته‌اند. نویسندگان جملات را می‌توانید از طریق این لینک‌ها پیدا کنید: 1238435, 5767839