جملاتی با فعل abtrocknen (ist)

نمونه‌هایی برای استفاده از صرف فعل abtrocknen. این‌ها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرف‌شده، یک مثال جمله نمایش داده می‌شود. شکل فعل برجسته می‌شود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی abtrocknen (ist) به صورت تصادفی انتخاب می‌شود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثال‌ها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگه‌های تمرین برای فعل abtrocknen در دسترس هستند.

haben
ab·trocknen
sein
ab·trocknen

وجه خبری

جملات نمونه در حالت اخباری معلوم برای فعل abtrocknen (ist)

وجه التمنی (سبژونکتیو)

کاربرد وجه التمنی معلوم برای فعل abtrocknen (ist)

وجه شرطی دوم (würde)

شکل‌های جایگزین با "würde"

امری

جملات امری معلوم برای فعل abtrocknen (ist)

ترجمه‌ها

ترجمه‌های abtrocknen (ist) آلمانی


آلمانی abtrocknen (ist)
انگلیسی dry, dry off
روسی высушивать, вытереть, вытирать, высохнуть, высушить, высыхать, вытереться, вытираться
اسپانیایی secar
فرانسوی sécher
ترکی kurulamak, silmək
پرتغالی enxugar, secar
ایتالیایی asciugare, asciugarsi
رومانی usca
مجاری megszárad
لهستانی wycierać, obeschnąć, obsychać, osuszać, uschnąć, usychać, wytrzeć
یونانی απορροφώ την υγρασία, στεγνώνω
هلندی afdrogen, drogen
چکی osušit, utřít
سوئدی torka
دانمارکی tørre
ژاپنی 乾かす, 拭く
کاتالان eixugar
فنلاندی kuivata
نروژی tørke
باسکی lehortu, lehortzea
صربی obrisati, osušiti
مقدونی сушење
اسلوونیایی osušiti
اسلواکی osušiť
بوسنیایی obrisati, osušiti
کرواتی obrisati, osušiti
اوکراینی висохти, висушити, витирати
بلغاری изсушавам, изсъхвам
بلاروسی высушыць
اندونزیایی kering, mengering
ویتنامی khô, khô đi
ازبکی qurimoq, quruqlashmoq
هندی सूखना
چینی 变干, 干燥
تایلندی แห้ง, แห้งขึ้น
کره‌ای 마르다, 말라가다
آذربایجانی qurumaq
گرجی შრება
بنگالی শুকা, শুকানো
آلبانیایی thathem
مراتی सुकणे
نپالی सुक्नु
تلگو బారిపోవడం
لتونیایی nožūt, žūt
تامیلی உலர், உலர்வது
استونیایی kuivama
ارمنی չորանալ
کردی خشک شدن
عبریייבוש
عربیتجفيف
فارسیخشک کردن
اردوخشک کرنا، سُکھانا

abtrocknen (ist) in dict.cc


ترجمه‌ها 

همکاری کنید


به ما کمک کن و با افزودن ورودی‌های جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی می‌توانی از این وب‌سایت بدون تبلیغات استفاده کنی.



ورود

همه قهرمانان 

معانی

معانی و مترادف‌های abtrocknen (ist)

  • mit einem saugfähigen Stoff/Tuch von Feuchtigkeit befreien, damit etwas trocken wird, abrubbeln, abtupfen, frottieren, trockenreiben, wegwischen
  • langsam die Feuchtigkeit auf der Oberfläche verlieren, abdunsten, trocknen, verdunsten
  • eigene Körperteile mit einem Handtuch von Feuchtigkeit befreien, abrubbeln, abtupfen, frottieren, trockenreiben, wegwischen
  • trocken machen, trocken werden, trocknen, reiben, frottieren, abreiben

abtrocknen (ist) in openthesaurus.de

معانی  مترادف‌ها 

قواعد صرف

قوانین دقیق برای صرف فعل

نظرات



ورود

* برخی از مترادف‌ها از OpenThesaurus (openthesaurus.de) گرفته شده‌اند و ممکن است بعداً تغییر یافته باشند. آن‌ها تحت مجوز CC-BY-SA 4.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/4.0) به صورت رایگان در دسترس هستند: abtrocknen

* تعاریف تا حدی از ویکی‌واژه (de.wiktionary.org) گرفته شده‌اند و ممکن است بعداً تغییر کرده باشند. آن‌ها تحت مجوز CC-BY-SA 3.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/3.0) به صورت رایگان در دسترس هستند: 741424, 741424, 741424

* جملات ویکشِنری (de.wiktionary.org) تحت مجوز CC BY-SA 3.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/3.0/deed.de) به صورت رایگان در دسترس هستند. برخی از آن‌ها تغییر یافته‌اند. نویسندگان جملات را می‌توانید از طریق لینک‌های زیر مشاهده کنید: 741424