جملاتی با فعل abfrieren

نمونه‌هایی برای استفاده از صرف فعل abfrieren. این‌ها جملات واقعی و جملاتی از پروژه Tatoeba هستند. برای هر شکل صرف‌شده، یک مثال جمله نمایش داده می‌شود. شکل فعل برجسته می‌شود. اگر بیش از یک جمله وجود داشته باشد، یک مثال با فعل آلمانی abfrieren به صورت تصادفی انتخاب می‌شود. برای اینکه صرف فعل را نه تنها با مثال‌ها بلکه با تمرین نیز یاد بگیرید، برگه‌های تمرین برای فعل abfrieren در دسترس هستند.

sein
ab·frieren
haben
ab·frieren

وجه خبری

جملات نمونه در حالت اخباری معلوم برای فعل abfrieren

وجه التمنی (سبژونکتیو)

کاربرد وجه التمنی معلوم برای فعل abfrieren

وجه شرطی دوم (würde)

شکل‌های جایگزین با "würde"

امری

جملات امری معلوم برای فعل abfrieren

ترجمه‌ها

ترجمه‌های abfrieren آلمانی


آلمانی abfrieren
انگلیسی freeze off, die from frost, freeze
روسی замерзать, отмерзать, замораживать, заморозить, замёрзнуть, зябнуть, озябнуть, отмёрзнуть
اسپانیایی congelarse, helarse, morir de frío
فرانسوی geler
ترکی buz tutmak, donmak
پرتغالی congelar, morrer de frio
ایتالیایی gelare, congelare, congelarsi
رومانی îngheța
مجاری megfagyni, megfagyás
لهستانی obmarzać, obmarznąć, przemarzać, zamarzać
یونانی καταψύχω, παγώνω
هلندی afvriezen
چکی umrznout, zmrznout
سوئدی frysa, frysa ihjäl
دانمارکی fryse
ژاپنی 凍える, 凍死する
کاتالان congelar-se, morir de fred
فنلاندی jäätyä, pakastua
نروژی fryse
باسکی izozte
صربی smrzavanje, smrznuti
مقدونی замрзнување
اسلوونیایی umrjeti zaradi mraza, zmrzniti
اسلواکی umrznúť, zmrznúť
بوسنیایی smrzavanje, smrznuti
کرواتی smrzavanje, smrznuti
اوکراینی замерзати, змерзати
بلغاری замръзвам, замръзване
بلاروسی адмерзнуць, замерзнуць
اندونزیایی mati karena beku, membeku sampai mati
ویتنامی chết cóng, chết vì sương giá
ازبکی muzdan nobud bo'lmoq, muzlashdan o'lish
هندی जमकर मरना, ठंड से मरना
چینی 冻死, 被霜冻致死
تایلندی ตายจากความหนาว, หนาวตาย
کره‌ای 동사하다, 얼어 죽다
آذربایجانی donaraq ölmək, soyuqdan ölmək
گرجی ყინვისგან კვდომა
بنگالی ঠাণ্ডায় মারা যাওয়া, শীতাতে মারা পড়া
آلبانیایی vdes nga i ftohti, vdes nga ngricat
مراتی गोठून मरणे, थंडीने मरणे
نپالی चिसोले मर्नु, जमे मर्नु
تلگو చల్లితో చనిపోవడం, మంచుతో చనిపోవడం
لتونیایی aizsalt, nomirt no sala
تامیلی உறைந்து இறப்பு, பனியால் சாவு
استونیایی külma tõttu hukkuma, külmast hukkuma
ارمنی սառած մեռնել, ցրտից մեռնել
کردی ji sarmayê mirin
عبریקפיאה
عربیتجمد، موت بسبب الصقيع
فارسیسرد شدن، یخ زدن
اردوجمود، سردی سے مرنا

abfrieren in dict.cc


ترجمه‌ها 

همکاری کنید


به ما کمک کن و با افزودن ورودی‌های جدید و ارزیابی موارد موجود، یک قهرمان شو. به عنوان تشکر، پس از رسیدن به امتیاز مشخصی می‌توانی از این وب‌سایت بدون تبلیغات استفاده کنی.



ورود

همه قهرمانان 

معانی

معانی و مترادف‌های abfrieren

  • durch Frost oder Erfrierung absterben
  • [Körper] einen Körperteil durch Frost beschädigen und meist durch Erfrierung verlieren, erfrieren
  • an einer Körperstelle sehr stark frieren

abfrieren in openthesaurus.de

معانی  مترادف‌ها 

قواعد صرف

قوانین دقیق برای صرف فعل

نظرات



ورود

* تعاریف تا حدی از ویکی‌واژه (de.wiktionary.org) گرفته شده‌اند و ممکن است بعداً تغییر کرده باشند. آن‌ها تحت مجوز CC-BY-SA 3.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/3.0) به صورت رایگان در دسترس هستند: 510171, 510171, 510171

* جملات Tatoeba (tatoeba.org) تحت مجوز CC BY 2.0 FR (creativecommons.org/licenses/by/2.0/fr/) به صورت رایگان در دسترس هستند. برخی از آن‌ها تغییر یافته‌اند. نویسندگان جملات را می‌توانید از طریق این لینک‌ها پیدا کنید: 7480257

* جملات ویکشِنری (de.wiktionary.org) تحت مجوز CC BY-SA 3.0 (creativecommons.org/licenses/by-sa/3.0/deed.de) به صورت رایگان در دسترس هستند. برخی از آن‌ها تغییر یافته‌اند. نویسندگان جملات را می‌توانید از طریق لینک‌های زیر مشاهده کنید: 510171